تشویق به خود افشا گری:
-به احساسات فرد فراتر از افکار سطحی او پاسخ دهید
-این به او کمک می کند که در رابطه با صحبت در مورد خودش تشویق شود.
2- دریافت کردن
به توانایی شناسایی احساسات و معانی که سایر افراد تلاش می کنند ابراز کنند گفته می شود.
درک آنها از منظر نگاه آنها به جای تعبیر این معانی
اینکه آنها چه حسی داشته و چگونه می اندیشند
شناسایی و نام گذاری احساسات فرد مقابل:
توجه به علائم غیر کلامی
آگاهی از اشتباهات رایج:
-درگیر شدن محض با نگرانی های فرد
-الگو های کلیشه ای
-تداعی های احساس
-قضاوت های شخصی
-ارزش های متعارض
3- پاسخ دادن
شما به دیگران چه می گویید که به آنها نشان دهید چقدر آنها را درک می کنید و اینکه چه مقدار به آنها توجه داشته و می خواهید شنونده احساسات و اندیشه های آنها باشید.
-احساسات آنها را باز پردازی کرده و به آنها انعکاس دهید.
-روی نشانه های احساسی توجه کرده و متمرکز شوید.
-معانی که درک کرده اید را کلامی کرده و برای روشن شدن بیشتر سئوال کنید.
نكته : در مهارت همدلي به موارد ذيل دقت كنيد .
در مشکلات جدی کمک حرفه ای بخواهید
کمک نخواسته ارائه ندهید
روی فرد تمرکز کنید نه روی موقعیت
قضاوت نکنید
قرار نیست به همراه او همنوا شوید
مخالفت نکنید-بحث نکنید-مقابله نکنید
نصيحت نكنيد .
جهت تمرين بيشتر به اين مهارت مي توانيد موارد ذيل را انجام دهيد.
(1)خودرا درموقعيت هايي احساس كنيد كه احساس تنهايي مي كنيد.تمايل داريد اطرافيان چه اقدامي انجام دهند؟ چه كلماتي را به زبان بياورند؟ موقعيت را بنويسيد و سپس آنچه را فكر مي كنيد ثبت كنيد.
(2)خودرا درموقعيت هايي احساس كنيد كه احساس شکست مي كنيد.تمايل داريد اطرافيان چه اقدامي انجام دهند؟ چه كلماتي را به زبان بياورند؟ موقعيت را بنويسيد و سپس آنچه را فكر مي كنيد ثبت كنيد.
همزبانی ها اگر شیرین تره- همدلی از همزبانی بهتره.
|
مهارت حل مسئله
همه انسان ها در زندگی فردی و اجتماعی خود با مسائل و مشکلات متعددی مواجه می شوند. در واقع زندگی چیزی جز روند پیاپی مواجه شدن با مسائل و مشکلات و تلاش برای حل و فصل آن ها نیست. بنابراین وجود مشکل در زندگی امری طبیعی است و ما خواه ناخواه با مشکلات متعددی در زندگی خود مواجه می شویم. بنابراین بجای اینکه منفعلانه عمل کرده و آرزو کنیم ای کاش هیچ مشکلی در زندگی ما پیش نیاید، بهتر است یاد بگیریم که چطور مشکلات خود را حل کنیم. اگر مسائل مهم زندگی حل نشده باقی بمانند، استرس، ترس و نگرانی ایجاد می کنند که در نهایت به فشارهای جسمانی منجر می شوند. توانایی حل مساله و تصمیم گیری ما را قادر می سازد تا بطور موثرتری مسائل زندگی را حل کنیم.
گام هایی که در حل مساله باید پیمود:
*ابتدا بايد (مساله) را با دقت تعريف کرد.
*راه حلهاي متفاوت را در کنار هم قرار داد.
*راه حل مناسب را از ميان راهحلهاي ممکن انتخاب کرد.
*راه حل را مورد بازبینی و اجرا گذاشت.
ممکن است بپرسید که ضعف در توانایی حل مسئله و تصمیم گیری چه مشکلاتی ایجاد می کند؟ واقعیت آن است که تحقیقات بی شماری در سطح جهان نشان می دهد که ناتوانی در مهارت حل مسئله و تصمیم گیری با مشکلات و مسائل مهم بهداشتی و اجتماعی مرتبط است. برخی از این مسائل عبارتند از: خودکشی، اعتیاد، بی بندوباری، ابتلاء به ایدز و بزهکاری . حجم وسیعی از تحقیقات نشان می دهد که هرچه فرد توانایی بیشتری در مهارت حل مسئله و تصمیم گیری داشته باشد، به همان اندازه در زندگی خود موفق تر و سالم تر خواهد بود
مهارت حل مساله را بياموزيد
: حل مساله، مهارتي كاربردي است كه امروزه از ضرورتهاي روزمره زندگي به حساب ميآيد. با اين ديدگاه تمام افراد در تمام سنين لازم است اين مهارت را ياد بگيرند تا بتوانند در مقابله با مسائل مختلف زندگي آن را به كار برند.
در تعريف از اين مهارت ميتوان گفت، مهارت حل مشكل، يكي از مهارتهاي اساسي زندگي است كه به ما اين امكان را ميدهد تا با برنامهريزي مشخص، مشكلاتمان را حل كنيم. اين مهارت فقط براي مشكل خاصي نيست و ميتواند در حل انواع مسائل و مشكلات كاربرد داشته باشد. مهمترين فايده يادگيري مهارت حل مساله اين است كه به فرد كمك ميكند تا هنگام رويارويي با مشكلات راهحلهاي متعددي را جستجو كرده آنها را بررسي نموده و پس از تجزيه و تحليل بهترين راهحل را انتخاب نمايد. در واقع يادگيري مهارت حل مشكل (مساله) افراد را قادر ميسازد با مشكلات موجود و مختلف به قدري مواجه شوند تا چيزي به اسم مشكل باقي نماند و فرد بتواند در جهت رسيدن به اهداف، موانع را به آرامي و با برنامهريزي حذف كرده و سلامت زندگي خود را حفظ و تثبيت كند.
مشكلات موجود افراد عمدتا شامل مسائل شخصي، امور روزانه، تحصيلي، شغلي، اجتماعي، ارتباط با دوستان، خانواده و جامعه، محيط كار و ديگر موقعيتهايي است كه به تناسب زندگي و ايفاي نقشهاي اجتماعي، فرد ناگزير مواجهه با آنها است. برخي افراد در زندگي روزمره خود حتي قادر به برطرف كردن مسائل آسان خود نيستند و در مقابل كوچكترين مساله و مشكل دچار پريشاني، دستپاچگي و ناراحتي ميشوند. اين افراد در مقابل كوچكترين ناملايمات زندگي آسيبپذيرند و احتمال اينكه به بيماريهاي مختلف رواني و جسماني مبتلا شوند نيز بسيار زياد ميباشد.
افراد ديگري وجود دارند كه دشوارترين و ناراحتكنندهترين مشكلات را پشتسر گذاشته و نه تنها دچار آسيب نميشوند، بلكه پس از تحمل آن مشكل به سطح بالاتري از توانمندي و قدرت نيز ميرسند. ميتوان گفت از دلايل موفقيت اين افراد آن است كه هنگام مواجهه با مشكلات از روشهاي عقلاني منظم و صحيحي استفاده ميكنند و برخلاف افراد دسته قبل كه فاقد اين توانمندي هستند با تمرين و تكرار و مواجهه منطقي با مسائل، سطح آمادگي فردي خود را ارتقا ميبخشند. اين گونه افراد به دليل كسب اين توانمندي بخوبي از عهده مسائل زندگي خويش برميآيند.
معمولا افراد فاقد توانايي بنا به اين دلايل قادر نيستند براي مسائل و مشكلات زندگي خود راهحل مناسبي بيابند:
1 ـ وجود مشكل را دليل بر ضعف، بيكفايتي، بياستعدادي، بيلياقتي، ناداني و... خود ميدانند.
2 ـ به هنگام رويارويي با مشكل مرتبا خود را سرزنش و ملامت ميكنند.
3 ـ معتقدند وجود مشكل در زندگي، امري غيرطبيعي است و نبايد وجود داشته باشد.
4 ـ به جاي مواجهه منطقي با مشكل و حل آن سعي ميكنند از مشكلات فرار كرده يا آن را به تعويق بيندازند.
5 ـ زمان حل مشكل بدون تفكر و عجولانه اقدام كرده و تصميمات ناگهاني و احساسي ميگيرند.
مسالهگشايي در روابط اجتماعي:
مسالهگشايي روشي است كه شما ميتوانيد هنگام برنامهريزي براي برخورد با مشكلات زندگي از آن استفاده كنيد. اين مهارت مقابلهاي عملي است كه از نظر روانشناختي موثر و مفيد است. استفاده از روشهاي مسالهگشايي موجب اعتماد به نفس در شما ميشود. وقتي شما بدانيد كه از اين مهارت به خوبي برخورداريد احساس شايستگي و تسلط در شما تقويت ميشود.
مهارتهاي موثر مسالهگشايي با سازگاري شخصي خوب، ارتباط دارد. پژوهشگران دريافتند كه مسالهگشاهاي موفق به اين واقعيت واقفند كه غلبه بر مشكلات زندگي مستلزم تلاش و كوشش است. در مورد مسالهگشايي توجه به چند نكته ضروري است، اول آن كه اغلب افرادي كه در حل مشكل خود درمانده و ناتوان ميشوند، به اين دليل است كه به طور انعطافناپذيري تنها از يك راهحل براي مشكلات مختلف استفاده ميكنند و وقتي اين راهحل موثر واقع نميشود، آنها راهحلهاي ديگر را امتحان نميكنند. نكته دومي كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه گاهي استفاده از يك راهحل جديد و كاملا متفاوت در برخورد با مشكلات بسيار سودمند و موثر است، اين امر بخصوص در برخورد با ديگران صدق ميكند. درواقع بهترين مسالهگشاها كساني هستند كه خلاقند و از زواياي مختلف به مشكل مينگرند. نكته سومي كه لازم است بدانيد اين است كه مسالهگشايي نيازمند رويكردي فعال و نه منفعل است.
مراحل مسالهگشايي:
به طور كلي مسالهگشايي 5 مرحله دارد:
1 ـ ادراك خويشتن: قدم اول در حل مشكل به طور موفقيتآميز اين است كه شخص اين ادراك را در خود پرورش دهد كه: «تو ميتواني مشكلت را حل كني.» براي ايجاد جهتگيري مسالهگشايي در خود بايد بتوانيد به خودتان بگوييد: «بخشي از زندگي مواجه شدن با مشكلات است و وقتي با مشكلي مواجه ميشوم بايد آرام و خونسرد باشم.»
نكته: كسي كه باهوشتر است تعريف بهتري از مشكل ارائه ميكند، راهحلهاي بيشتري را به ذهن ميآورد آنها را دقيقتر ارزيابي ميكند و بهترين راهحل را انتخاب ميكند
2 ـ تعريف مساله: اولين كاري كه در موقع مواجه شدن با يك مشكل ميتوانيد انجام دهيد، شناخت دقيق مساله است. مشكلات و تعارضات اساسي را مشخص و سپس فهرستي از اهداف خودتان را تهيه كنيد.
3 ـ فهرست كردن راهحلهاي مختلف: قبل از انتخاب يك شيوه كار، بهتر است كه تمام راهحلهاي احتمالي را بررسي كنيد. براي ايجاد طرحهاي خوب بايد انعطافپذير و خلاق باشيد و تا آنجا كه ميتوانيد راهحلهاي بيشتري را مطرح نماييد.
4 ـ تصميمگيري: زماني كه از مشكلاتي كه در پيش رو داريد شناخت كامل داشته باشيد و فهرستي از راهحلهاي مختلف نيز تهيه كرده باشيد، تصميمگيري بسيار ساده و آسانتر خواهد شد. اگر اولين انتخاب شما موثر واقع نشد بايد انعطافپذير باشيد و طرحهاي ديگر را امتحان كنيد.
5 ـ امتحان كردن: اگر راهكار شما موفقيتآميز بود چه بهتر، در غير اين صورت بايد مراحل حل مساله را مجدد مرور كنيد. شما بايد پذيراي همه راهحلها باشيد و هميشه به خاطر داشته باشيد كه يك مشكلگشا هستيد.
چگونگي آموزش اين مهارت:
به طور كلي مهارتهاي زندگي و ازجمله مهارت حل مشكل در همه افراد ميتواند كاربرد مثبتي داشته باشد ولي طبيعتا هر چه ضريب هوشي و توانايي فرد بالاتر باشد استفاده بيشتري ميتواند از اين مهارت ببرد. هوش و خلاقيت فرد در تمام مراحل اين مهارت تاثيرگذار است. كسي كه باهوشتر است تعريف بهتري از مشكل ارائه ميكند، راهحلهاي بيشتري را به ذهن ميآورد، آنها را دقيقتر ارزيابي ميكند و بهترين راهحل را انتخاب ميكند. از طرف ديگر ميتوان گفت تنها بخشي از مهارت حل مساله به دانش و اطلاعات فرد بستگي دارد. بنابراين فقط با مطالعه يا كسب دانش بيشتر ما به مهارت نميرسيم بلكه به تمرين و تكرار نيز نيازمنديم. بنابراين لازم است آموزش و تمرين اين مهارت از دوران كودكي آغاز شود تا با تجربه حاصل از آن قادر شويم در بزرگسالي با مسائل عمدهتر زندگي، راحتتر مواجه شويم.
نحوه آموزش اين مهارت تا حد قابل توجهي وابسته به سن افراد است. در بزرگسالي به راحتي ميتوان با بيان اهداف اين آموزش به طور صريح و مستقيم تعليم مهارت را شروع كرد، اما براي كودكان آموزش مستقيم اين مهارت تقريبا غيرعملي است.
لذا در اين سنين نحوه آموزش عموما مبتني بر «بازي» يعني به شكل غيرمستقيم است
به فرزندانمان هم اين مهارت را آموزش دهيم
ما به عنوان پدر و مادر هميشه نميتوانيم براي فرزندانمان ايمني را ايجاد كنيم. آنها بايد خودشان قادر باشند با مسائل و مشكلات بالقوه با آرامش و به صورتي كارآمد برخورد كنند. ما احتياج به بچههايي داريم كه شروع به فكر كردن درباره موضوعات جدي كنند. آنها ميتوانند با تشويق و كسب مهارتهاي اساسي اين كار را انجام دهند. معمولا دستورالعمل براي حل مشكلات از 2 قسمت اصلي تشكيل شده است. يكي اين كه پرسش و پاسخ را تمرين كنيد و ديگري آن كه تصميمگيريها يا درست تصميمگرفتن را تمرين نماييد. در واقع اين فعاليتها مختص گروه سني خاص يا تواناييهاي خاص نيستند. پرسيدن و پاسخ دادن خود مستلزم تمرين و صرف وقت زياد است كه بچهها در مدرسه آنچنان تمريني در اين زمينه ندارند و دقت كافي نيز براي سوالات و پاسخهاي دقيق و متفكرانه نيز وجود ندارد. بچهها به سوالات صحيح يا غلط و سوالاتي كه تنها يك پاسخ صحيح دارند، پاسخ ميدهند. ميتوان گفت آنچه بچهها نياز دارند و مدارس نميتواند فراهم كند، سوالاتي است كه مستلزم فكر كردن باشند، مانند «درباره... چه فكر ميكني؟» يا «چطور ميتوان اين مساله را حل كرد؟»
والدين ميتوانند براي بچههاي كوچكتر سوالات آسانتري را در نظر بگيرند مثلا اين كه «به نظرت اين داستان چطور تمام ميشود؟» يا «چرا اين طور فكر ميكني؟» از بچههايي كه بزرگتر هستند، ميتوانيم سوالاتي درباره موفقيتهايي كه پيش ميآيد، بپرسيم مثلا زماني كه يك برنامه تلويزيوني را ميبينيد ميتوانيد بپرسيد: «اين برنامه به ما چه ميگويد؟» يا «چه برداشتي از اين برنامه داري؟» تقريبا تمام مراحل مشكلات با خلاقيت همراهند، اما برخي از سوالات، خلاقيت بيشتري ايجاد ميكنند. وقتي از بچهاي ميپرسيد كه «آرزو داشتي چه اتفاقي بيفتد؟» ميتوانيد منتظر شنيدن پاسخهاي ذهنيتري باشيد. از بچهها بخواهيد براي چاره مشكلي كه خودشان ايجاد
كردهاند، نظر بدهند با اين روش به جاي آن كه راهحلي را به بچهها تحميل كنيم، خود آنها سهمي را در پيدا كردن راهحل خواهند داشت و اميد آن ميرود كه با راهحلهايي كه خود پيدا ميكنند،ادامـــــه