بتواند عوامل ناكارآمدی افكار خود را بشناسد، آنگاه خواهد توانست این افكار را تحت كنترل خود در آورده و احساسات ناخوشایند كمتری را تجربه كند.
* آگاهی از چگونگی پردازش رویدادها:هر فرد متناسب با ساختار ذهنی خود اطلاعات دریافتی را پردازش میكند. به همین دلیل دو نفر، از یك رویداد یكسان برداشتی متفاوت دارند. باید
مراقب بود كه در پردازش دچار سوگیری نشویم. سوگیری یا پیشداوری یعنی اینکه رویدادها را به همان شكلی كه دوست داریم، ببینیم.
4- آگاهی یافتن از خواسته ها و انتظارات خود:اگر كاری مطابق خواستهای ما انجام نشود، چه احساسی را تجربه میكنیم؟ باید بدانیم در مواجهه با موقعیتها، تنها محیط پیرامون ما تعیین كننده نیست، بلكه خود ما نیز موثر هستیم. با این حال افرادی كه خودپنداره ضعیف داشته و انتظارات زیادی از اطرافیان دارند بیشترین احساس ناخوشایند را تجربه خواهند كرد و برعكس اگر خود پنداره قوی داشته باشند همه موقعیتها را بر اساس انتظار از دیگران نمی بینند.
ب)راهبردهای رفتاری:در این راهكار، دو شیوه برای از بین بردن تجربیات ناخوشایند وجود دارد:
1- شیوه های بلند مدت:این شیوه در اثر گذشت زمان، آستانه تحمل فرد در مقابل موقعیتهای
ناخوشایند را افزایش میدهد و آرامشی نسبی برای فرد به دنبال خواهد داشت. روشهایی مانند: ورزش، پیش بینی كردن وقایع و تمرین آرام سازی خود، از همین شیوههاست.
2- شیوه های كوتاه مدت:گاهی به روشهایی احتیاج داریم كه سریعتر به نتیجه رسیده و بتوانیم در همان لحظه هیجان را كنترل نماییم. مانند راهبردهایی كه برای مقابله با خشم اعمال میكنیم
. همچون: تنفس عمیق، شمردن اعداد، ترك موقعیت، خواندن یك جمله و تلقین برخی جملات.
برخی از راه های مناسب و شایع مقابله با احساسات و هیجانها به شرح زیر است:
-پرت كردن حواس.
-تنفس عمیق.
-درد دل كردن و صحبت با دیگری.
-انجام كاری كه احساس خوبی به انسان می دهد مثل پیاده روی.
-ورزش کردن و دوش گرفتن.
-مطرح كردن هیجانها با فردی كه باعث این احساس شده
-صبر كردن
در چند سال گذشته موضوعی مطرح شده است با عنوان هوش هیجانی. در واقع هوش هیجانی مجموعه ای از تواناییها است كه فرد می تواند بر اساس آن، انگیزه خود را حفظ كند، در مقابل ناملایمات پایداری كند، تکانشها و حالات هیجانی شدید خود را کنترل و تنظیم كند،به موقعیتها و ناملایمات زندگی پاسخ منطقی بدهد و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت فكر او را خدشه دار سازد. همچنین امیدوار بوده و با دیگران همدلی كند.
برای چنین کاری ابتدا باید احساسات خود را بخوبی بشناسیم و به احساسات و حالات هیجانی خود
برچسب مناسب بزنیم. در مرحله بعدی، احساسات و هیجانهارا تنظیم یا کنترل كنیم. یعنی سعی کنیم آرامش خود را حفظ كنیم.
هوش هیجانی 5 حیطه اصلی دارد كه عبارتند از:
1- شناخت عواطف شخصی:توانایی نظارت بر احساسات، در هر لحظه ای برای كسب ادراك، نقشی تعیین كننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات واقعی، ما را به سردرگمی دچار میكند.
افرادی كه نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند بهتر میتوانند زندگی خویش را هدایت كنند.
2- به كارگیری درست هیجانها: یعنی توانایی فرد برای آرامش خود، دور كردن اضطرابها و
افسردگیها. افرادی كه مهارت لازم را دارند با سرعت بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را هدایت كنند.
3- رهبری هیجانها: یعنی خویشتنداری و به تاخیر انداختن بروز هیجانها و تسلط بر نفس برای هر پیشرفتی لازم است.
4-شناخت عواطف دیگران: این نوع شناخت از اصول اساسی مهارت ارتباط برقرار کردن با مردم است. افرادی كه از همدلی بیشتری برخوردارند، به نیازها و خواسته های دیگران توجه بیشتری
نشان میدهند و این توانایی آنان را موفق میسازد.
5-حفظ ارتباطات: بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت و كنترل عواطف است. فقدان این مهارت موجب میشود حتی باهوشترین افراد در ارتباطهای خود احساس عجز كنند.
مهارت تفکر انتقادی:
تفکر انتقادی یعنی شک مقدس،بدین مفهوم که در پدیده ای شک کنیم،اما در آن شک باقی نمانیم وبا استفاده از تفکر خلاق راههای بهتری را نیز جستجو کنیم.به عبارتی یاد بگیریم که استدلال کنیم،ابراز عقیده وارزشیابی کنیم.
ویژگیهای افراد دارای تفکرانقادی:
ذهن فعال وعدالتجو دارند.کارگروهی وبا برنامه را دوست دارند.دلسوز مردم هستند وبا انهاارتباط خوبی دارند.ابتکار عمل واستقلال فکر دارند.افق دیدشان باز است وخود را عقل کل نمیدانند.
عاداتی که مانع تفکر انتقادی میشود:
مقاومت کردن در برابر تغییر،همرنگ جماعت شدن،تفکر تابعی،فریب دادن خود،انتخاب اولین راه حلی که به ذهن می رسد،دفاع از فکر نادرست،وپیشنهاد غیر واقعی واینکه تصور کنیم عقاید ما بهتر از عقاید همه است
بسیاری از مردم معنی انتقاد را معادل مفاهیمی نظیر سرزنش، خرده گیری،شماتت، عیب جویی و توبیخ می دانند. از این رو تعجبی ندارد اگر انتقاد به مفهوم رایجآن نوعی اهانت تلقی شود چرا که به طور مثال انتقاد کننده حرفی را می زند و سپس فرضمی کند که دیگر نیازی نیست چیزی بگوید یا بشنود و بدین طریق در حقیقت انتقاد شوندهرا هم به واکنش منفی وا می دارد
و این فرآیند به جای آن که مثل گفت و گو ی دو سویهانجام شده باشد، یک سویه بوده است. اما به واقع واژه انتقاد، یک ارزیابی عینی و بیطرف از افکار و اعمال مشاهده شده است و از منتقد انتظار می رود همان طور که معایبچیزی را بیان می کند، محاسن آن را هم بازگو کند و سپس با
سنجش هر ۲ جنبه آن داوریکند پس هدف از انتقاد کردن، برقراری ارتباط، تحت تأثیر قرار دادن و به تحرک واداشتنانتقاد شونده است یعنی انتقاد برخورد سازنده ای است که بین انتقاد کننده و
انتقادشونده صورت می گیرد.
چگونه انتقاد کنیم؟
۱-باید بدانیم «به طور دقیق از چهرفتاری می خواهیم انتقاد کنیم؟» و از کلی گویی بپرهیزیم که
این امر باعث می شود ازتعمیم و گسترش انتقاد جلوگیری شود.
بعد از تعیین رفتار خاصی که قصد انتقاد و ازآن دارید باید به این نکته توجه کرد که آیا رفتار مورد
انتقاد را می توان تغییر دادیا خیر؟ اگر پاسخ به این سؤال منفی بود باید به دنبال این باشید که چه بایدکرد؟
۲-از خودتان بپرسید «انتقاد من چه تأثیری در بهتر شدن اوضاع و یا بهبودروابطمان می تواند داشته باشد؟» انتقاد بدون وجود یک انگیزه مثبت و نیرومند برایانتقاد شونده مانند صدور حکمی
است که سود آن صرفا متوجه انتقاد کننده است. انگیزهباعث می شود که فرد احساس کند به نفع خودش است که انتقاد را بپذیرد.
۳-اگرانتقاد را به عنوان نگرش شخصی خود از یک وضعیت بیان کنید، دیگران اشتیاق بیشتری بهشنیدن آن نشان می دهند و به این وسیله به انتقاد شونده فرصت می دهید تا عقاید واحساسات
خود را با عقاید شما مقایسه کند ولی انتقادی که به صورت «حکم» و بیان یکحقیقت مطرح شود، بالافاصله طرف مقابل را در موضع دفاعی قرار می دهد و او را وادارمی کند که آن را رد کند.
۴-برای سنجش تأثیری که گفته های شما ممکن است به جابگذارد باید از خودتان بپرسید که «آیا به طرف مقابل نشان دادم که احساساتش را درکمی کنم؟» چرا که همدلی شما می تواند به
طور مستقیم یا غیر مستقیم از طریق احساسات،افکار و رفتارتان منتقل شود.
۵-در هر موقعیتی باید توجه داشته باشیم که نبایداز موضع و جایگاه خود به عملکرد اطرافیان
نگاه کنیم بلکه باید سعی کنیم خودمان رادر موقعیت آن ها قرار دهیم و سپس از آن دیدگاه به قضاوت بپردازیم
مهارت تفکر خلاق:
یعنی توانایی ابداع فکر وراه حلی که قبلا وجود نداشته است ویا به عبارتی توانایی نواوری،خود را محدود ندیدن واز شکست نترسیدن،هیچگاه نگوییم"نمی توانم این کار را بکنم"ودر هر حال سعی خود را بکنیم.این نوع تفکر به تصمیم گیری های مناسب ما کمک می کند.با استفاده از این نوع تفکر،ادامــــه